آراز کوچولوآراز کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
سویل جونمسویل جونم، تا این لحظه: 20 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

منیم نازلی ملکلریم

خداحافظ 91

سلام عزیزانم این اخرین پست سال 92 هست که براتون میذارم از خدا ارزوی سلامتی برای خانوادمون به خصوص برای شما فرشته های خوشگلم و سلامتی برای عزیزانمون و بچه های دنیا دارم امید دارم خوشبختیمون پایدار و مهربونیامون همیشگی باشه و بزرگترین ارزوم موفقیت و شادی شما کوچولوهام تا اخر عمرتونه خیلی دوستون دارم و بازم ارزوی سلامتی ویژه واسه محمدم دارم اونی که 365 روز سال با بودن در کنار اون برام مثل عیده اینم عکس لباسهای عید امسالتون   اینم کفشهای شما دو تا و سال 91 با تموم تلخیها و خوشیهاش تموم شد سال 92 پر از خاطره های خوش خواهد بود انشاالله ...
30 اسفند 1391

کارت پستالهای تبریک نوروز به دوستان نینی وبلاگی2

با سلام به همه دوستانی که دلشون سبزه سبزه با تبریک سال نو به شما وخانواده هاتون این کارت پستالهای ناقابل هدیه من و سویل و اراز به شما و کوچولوهاتون تقدیم به خواهر عزیزم رویا جون تقدیم به مینا جون و دو فرشته مهربون المان و ایلین تقدیم به منصوره خانم کدبانوی وبلاگ اشپزی رنگین تقدیم به مامان سه دختر و خود پرنسسها تقدیم به مامان محمد پارسا و شازده پسری ...
29 اسفند 1391

کارت پستالهای تبریک نوروز به دوستان نینی وبلاگی

  با سلام به همه دوستانی که دلشون سبزه سبزه با تبریک سال نو به شما وخانواده هاتون این کارت پستالهای ناقابل هدیه من و سویل و اراز به شما و کوچولوهاتون تقدیم به مامان یه فسقلی   تقدیم به مامان نینی و نانا تقدیم به مامان دو فرشته از راه نرسیده تقدیم به یاغمور خواهر زادم و ابجی سپیده تقدیم به مامان نگارجون و دخملش   تقدیم به خاطره و اراد جون تقدیم به مامان اهورا جون و خود پسری   تقدیم به مامان علی اصغر جون و گل پسری تقدیم به مامان محمد معین و دسته گلهاش تقدیم به مامان علی جون و پسر خوش تیپش تقدیم به خواهر فرناز جون و فرناز خاتون تقدیم به مامان ...
29 اسفند 1391

کم مونده بود از دست بدم

سلام ماهیهای بازیگوش که تو تنگ دل من گرفتارین اینروزا سرم خیلی گرمه کارهای خونه خرید واسه عید و عقدکنون عمو سالار هست راستشو بخواین یکم از این مغازه به اون مغازه رفتن خسته شدم خرید عید هممون تموم شده مونده یه پیراهن واسه بابایی و اگه نظرش عوض نشه یه کاپشن بهاری واسه خودش و یک جفت کفش مجلسی واسه من که خدا رو شکر کفش دلخواهمو پیدا نمیکنم ولی هر چی هست منی که هیچ تب و تاب عید نداشتم با دیدن شور و شوق مامانای نینی وبلاگی دلم میخواد هفت سین ساده و خوشگلی درست کنم البته جا برای چیدنش ندارم میخواستم روی اپن اشپزخونمونو تزیین کنم اونم که بابایی اکواریوم به اون بزرگی رو اورد گذاشت روش  امروز هم شاید بریم سبزه و ماهی بگیریم یه هفته پیش یه کی...
28 اسفند 1391

چهارشنبه سوری الکی

      دیروز سه شنبه به روایتی روز چهارشنبه سوری بود ولی در اصل نبود چون میگن هفته بعد چهار شنبه سوریه نمیدونم به هر حال من ازصبح با کارهای خونه مشغول بودم تا اومدن بابا کارهای عید تموم بشه ولی از دست ارازی مگه امکان داره خونه تمیز باشه خلاصه بابایی عصر با یه قوطی شیرینی اومد منم با سویل جون کیک پخته بودم بابایی گفت امروز چهارشنبه سوری نیست منم فکر کردم بابایی به حرفم گوش کرده گفته بودم امسال برای همدردی با دوستانی که اجیل نمیتونن بخرن ما هم اجیل نگیریم به جاش میوه و شیرینی و هله هوله بگیریم ولی اصلا ربطی نداشت وشیرینی همینطوری گرفته شده بود خلاصه شیرینی و هله هوله رو نوش جان کردیم بعدش ارازی شروع کرد به بر...
23 اسفند 1391

مادر عادی

داشتم تو وبلاگها یه چرخی میزدم که این مطلبو دیدم خیلی جالب بود اقلا واسه من که با خوندن وبلاگ نی نی های دیگه باخودم میگفتم من مادریمو در حق بچه هام به کمال نرسوندم ولی با خوندن این مطلب وجدانم کمی ارام گرفت و فهمیدم که من در حد و توان خودم مادری میکنم من یک مادر عادی هستم روزگاری مــــُـــــد بود که مردم، با چیزهایی به هم پز می دادند!! چیزهایی فاقد ارزش حقیقی، مثل تمکن مالی، زیبایی ظاهری، موقعیت شغلی و … پز دادن و به رخ کشیدن به هیچ عنوان و با هیچ توجیحی قابل قبول و اخلاقی نیست …  اما وا اسفا که روزگاری چون امروز، یکی از ارزش های والای انسانی، که جلوه ی بی بدیل مهر خداون...
2 اسفند 1391
1