ماهگرد اراز و سویل - عکس
سلام به شیرینکهای مامان
و سلام به دوستان خوبم
گلای مامان ماهگردتون مبارک
چند روزیه خریدن خونه بد جوری ذهنمو مشغول کرده اخه احساس میکنم هر طوری شده باید یه خونه کوچیک هر کجاکه باشه سهند اندیشه و یا خود تبریز و اطراف تبریز هر جا که باشه واسه خودمون بگیریم چون وضعیت اجاره ها سرسام اوره . هر روز و هر دقیقه سایت دیوارو نگاه میکنم شاید خدا خواست و یه خونه ارزون پیدا کردیم و با فروختن ماشینمون و وام و قرض و قوله تونستیم بگیریم درسته که بابایی گاهی ناامیدم میکنه ولی دلم روشنه که یه خونه به زودی خواهیم گرفت
روزهای پاییز با همه بی روحی ش تموم شد و زمستان 10 روزه که شروع شده ولی زمستان امسال با سالهای قبل فرق داره مثل اینکه هوا خیال برف بارون شدن نداره زیاد هم سرد نیست امروز هوا چند درجه بالای صفر بود
ارازم این روزا اخلاقت خیلی بد شده سر همه جیغ میکشی با همه لج میکنی وسایل پرتاب میکنی و فش مشهور اذری به همه میگی(اشّه) نمیدونم از کجا یاد گرفتی چون ما ابذا بهم اینطوری خطاب نمیکنیم ما صدامونو هم رو هم بلند نمیکنیم
شاید از اینکه تو خونه حوصلت سر میره اینطوری میکنی خیلی دلم میخواد مثل دو ماه پیشت پسر مودب و حرف شنو بشی البته من میدونم که به اغتضای سنت این رفتارو میکنی من صبر میکنم و حتی وقتی بداخلاقی میکنی خودمو میزنم به اون راه وانمود میکنم حواسم بهت نیست بعد اینکه چند بار میگی یا جیغ میکشی میای بغلم میکنی میگی من پسر خوبیم (اشه) نمیگم جیغ نمیزنم من مامانمو خیلی دوست دارم (سن منیم بالامسان ) ببخشید . منم بوس بارانت میکنم و میگم مگه من گفتم اراز بده اراز خیلی هم مودبه ببین میگی ببخشید میگی دیگه جیغ نمیزنم حرف بد نمیزنم پس تو پسر خیلی نازی هستی
( البته اینم بگم که از نظر من اشه کلمه بدی نیست بلکه معنی ترکی خر یا الاغ فارسیه مگه وقتی به کسی بگی گربه بهش فش دادی؟)
خیلی هم وابسته تبلت و گوشی شدی گوشی رو میذاری زمین تبلت برمیداری ، تبلت میذاری زمین گوشی رو برمیداری
ارازی از شیرین کاریهای تو در سن 37 ماهگی بگم که:
که خیلی شیرین و ناز صحبت میکنی حالا دیگه بیشتر کلمات و جملاتو کامل ادا میکنی ولی باز هم یه چند تا کلمه هست که به زبون خودت میگی و خنده دارن
قربونت برم که کلمه های خیلی بامزه ای میگی
میگم اراز صدای مرغ چیه ؟ میگی اُقُّدا اُقُّدا
تئاتر : تاآنتر - نقاشی:اَقاشی - پیچ :چیپ -
بابایی رو خیلی دوست داری وقتی ایفونو میزنه از خوشحالی پابرهنه میری وای میستی بالا پله ها و جیغ زنان خبر میدی بابا اومد امروز 93/10/8 به بابا میگی (بابا تورو ندیدم دلم تنگ شده بود ) دراز کشیدی پیش بابات میگی بابا من هم بزرگ میشم مثل تو بابا میشم . دیروز هم به من میگی مامان من وقتی قد تو بشم مامان میشم
امروز میگی مامان دلم واسه عمه هانیه تنگ شدی چیکار کنم قربون اون دل گنجشکیت برم که واسه همه تنگ میشه
ارازی کلا همه کارهای بابارو تو ذهنت ضبط میکنی وقتی بازی میکنی همشونو پیاده میکنی مثلا دوچرخت حکم ماشین پژو داره که دزدگیر هم داره کلید منو برمیداری با انگشتت فشار میدی میگی بی بو ... بی بو (صدای دزدگیر ماشینته)
گاهی هم به طرز پارک کردن همسایه ها حرص میخوری مثل بابات
شعر منیم بابام قشهدی - لی لی حوضک- یه توپ دارم قلقلیه- توپولویم توپولو - عمو رنجیر بافو بلدی
سوره کوثر و توحید هم یکم بلد بودی که زیاد تمرین نکردیم و یادت رفته
کارتونها پلنگ صورتی و تام و جری و بره ناقلارو خیلی دوست داری
همه میوه هارو خیلی دوست داری غذا خوردنت هم خوب شده ولی توی غذا پیاز و فلفل دلمه و قارچ دوست نداری . برخلاف خواهرت ، سبزی خوردن خیلی دوست داری هویجو هم مثل میوه خیلی خوب میخوری ولی ابشو دوست نداری منم موقع خرید میوه و سبزی هویج ریز هم میخرم تا بخورین
پاستیل هم از تنقلات مورد علاقته و همینطور بستنی
شکر خدا همه نوع گوشت و ماهی هم میخوری ماشالله
غذا رو خودت میخوری فقط اخرای غذاکه بلد نیستی غذا رو وسط بشقاب جمع کنی مجبور میشم من بهت بدم
به عینک بابایی هم علاقه داری
حموم کردنو هم دوست داری حالا دیگه میتونی دست و صورتتو خودت بشوری
اراز من حالا دیکه بزرگ و کوچیک و سنگین و سبک و دور و نزدیک و رنگهای مشابه و نامشابهو تشخیص بدی هر چند که اسم بعضی رنگها یادت نمیمونه ولی بعضیارو بلدی
گاهی با ابرنگ نقاشی میکشی گاهی با مداد شمعی و رنگی
از اینکه شبا بهت قصه بگم خوشت میاد یا روی پاهام بنشونمت و با هم شعر بخونیم
بیشتر شیرین زبونیات و شعر خوندناتو ضبط کردم تا یه دی وی دی کنم یادگاری بمونه
تا حالا چند تا کتاب واست گرفته بودم که بچه بودی پاره میکردی ولی دوست دارم بعد از این کتابهای زیادی واستون بگیرم مخصوصا قصه و رنگ امیزی که علاقه داری
هنوز هم باورت نشده که عمو احمد اینا رفتن همش میگی چرا خونه ما نمیان چرا خونشون نمیریم مخصوصا وقتی فیلمها و عکسهامونو میبینی بیشتر دلتنگی میکنی
هنوز هم به ماشین پلیس خیلی علاقه داری و تا حالا 4 تا ماشین پلیس برات خریدم و یه ماشین پلیس هم عزیزجون برات خریده تا هر موقع خونشون میری باهاش بازی کنی و حوصلت سر نره
گاهی با هم ماشین بازی میکنیم بازی که باب میلم نبود و خوشم نمیومد حوصلم سر میرفت ولی حالا وقتی باهات بازی میکنم یه جورایی وارد دنیای پسرا میشم و میفهمم که رانندگی تو حاشیه دور تا دورفرشمون که نقش خیابان و چهاراهو داره و مواظبیم از خیابون بیرون نیایم و احیانا اگر بیرون اومدیم و تصادفی صورت گرفت و با گرفتن شماره 1234 از طرف تو و شکایت تو از من به پلیس و سر رسیدن پلیس و احترامی که تو به پلیس قائلی و میگی سلام اقا پلیس ببخشید این خانوم زد به ماشین من حالا من چیکار کنم و جریمه پلیس مثل گاز گازی گرفتن یا قلقلک دادن که همانجا باید نقدا پرداخت بشه و دوباره دوست شدنمون و به راهمون ادامه دادن چه عالمی داره تو این تصادفات گاهی نقشهامون عوض میشه و تو میشی دکتر و من مریض دست و پا شکستت و یا من مکانیک و شما صاحب ماشین و اینجاست که لوازم تعمیرت وارد بازی میشن
هنوز هم به بازی با قابلمه ها و استکان و کتری من علاقه داری ومنو مهمون سفره ناهار و چایت میکنی
تو خونه ما دو تا انسان خیالی مثل یاغمور دختر خالت و عمو یسول شوهر عمت وجوذد داره که همیشه پیشتن و تو باهاشون حرف میزنی
دو سه تا پست عقب مونده مثل عکس تولد خودتون و تولد خاله رویا و عکسهای مهدکودک و ... هست که سعی میکنم همین هفته بذارم
اگه کلمه ای یادم بیافته به این پست اضافه میکنم
ارازی پیشرو راه بابایی
گفتم که همه کارهای بابارو تقلید میکنی چند تا عکس پایینی حکایت از تقلیدهات هستن
بابا اراز خوش اخلاق هنر پدر بزرگوار خانواده لباسات هم در اثر نقاشی با ابرنگ کثیف شده
راستی دیگه شلوارتو خودت تنت میکنی ولی تا حالا موفق نشدی درست بپوشی زیرو رو پوشیدی وقتی هم تنت میکنی تنبلی میکنی در بیاری درست بپوشی
این هم جوراب ساق بلند که تا حالا نپوشیده بودی و چند جفت از اینا عمو رسول بهت داده که وقتی پوشیدی و دیدی مثل جورابای باباته گفتی ماااااامااااااااان ببین عین جورابای بابامه منم عکس اولین جوراب مردانتو انداختم
اینم خودکار که مثل بابا گذاشتی تو جیبت و شبو هم اینطوری خوابیدی نذاشتی بردارم
عشق خواهر وبرادر
اینجا هم جلوی مجتمع علامه امینی ، خونه قبلی اناجون ایناست از این مرغها خوشت اومده بود میرفتی پیششون اونا ازت دور میشدن تو هم حرصت میگرفت اخه بهت افتخار دوستی نمیدادن منم عکستو گرفتم
قربون اون خنده هات بشم منم ... با یه چرخش چنگالت نصف ماکارونی پیچید به چنال و تو غش کردی و مامانی عکاس همیشه حاضر در صحنه
هر چی فلفل و قارچ و پیاز و سیر داشت همه رو جدا کردی
حواست به شلوارت هم باشه
اینجا هم پارک ائل گلیه که روز جمعه 5 دی 93 که رفتیم پیاده روی دور گلی ( نفهمیدم به این قسمت اب چی بگم نه دریاست نه استخر )
دو روز قبل اولین برف زمستانی 93 هم باریده بود که ما از بس وسط هفته خونه ایم نمیدونستیم بیرون برف باریده
هوا خیلی سرد بود بابایی برامون نسکافه داغ گرفت که خیلی چسبید
این عکسهارو با کتاب صورتکهای المان جون ازتون انداختم
اراز عنکبوت
ارازی اسکلت
موش کوچولوی من
روح من ... اراز من
اراز جادوگر
سویل موش موشک
و سویل جادوگر
این عکسو شهریور 93 روزی که با عزیز جون این و خانواده عمو احمد به بازیکده خانواده رفته بودیم عمه ازتون گرفته
دوربین گوشی عمه خیلی با کیفیته نمیدونم چرا این عکسها اینطوری شدن
اراز و ایلین جون
قربونت برم اینجا چشمت تو اوج عفونت گرفتگی بود یه چشمت کوچیک و قرمز شده بود
سه تایی با هم داشتیم دزد و پلیس بازی میکردیم
اراز شیطون بلای من
به زور به چشمت قطره میریختیم
دوتا عکس پایینی هم جامونده از عکسهای قبلی هستن
این دو تا عکس یاغمور جونو خیلی دوست دارم
این عکس هم تولد یاغمور جون ازت گرفتم
یه روز که رفته بودیم بیرون واسه خونمون خرید کنیم برگشتنی هممون خسته بودیم بابایی مهربون مارو مهمون تابه کباب به روش خودش کرد
قربون شکل ماهت برم عروسکم اینجا روز جمعه ست و از خونه عزیزجون برگشتیم
اینجا هم حاضر شدی با باباجون میرین کارگاه بابایی
تو راه برگشتن از مدرسه ابجی این مهدکودک دیدی و وقتی بچه هارو دیدی که سوار وسایل بازی میشن خیلی مظلومانه گفتی مامان برم منم سوار شم منم بهت اجازه دادم انقدر ذوق کرده بودی هم از اینکه بعد از مدتی سوار وسایل بازی میشدی و هم از دیدن بچه های همسنت خوشحال بودی
اینجا هنوز چشمت عفونت کرده و کوچیکه
بفرمایید لیمو شیرین
بازی با تبلت
مرد کوچک من خوب بخوابی